{{item.fa_name}}
جستوجوی دقیق برای معنی
brain
در واژهنامه ترجمیک
زمان جستجو: ۰.۰۰۲ هزارم ثانیه
درباره واژهنامه ترجمیک
۱
۰
[توسط مترجم]
[روانشناسی]
مغز
۰
۰
[توسط مترجم]
[فلسفه]
مغز
۱
۱
[توسط مترجم]
[پزشکی]
دماغ
معنی brain, معنی دقشهئ, معنی brain, معنی اصطلاح brain, معادل brain, brain چی میشه؟, brain یعنی چی؟, brain synonym, brain definition,
معنی &.n): بسط، ارتجاع، قطعه(زمین)، اتساع، کوشش، خط , (.iv &.tv): کشیدن، امتداددادن، بسط دادن، منبسط , کردن، کشامدن، کشاوردن، کش دادن، گشادشدن، (.jda , ممتد، دوره، مدت
,
ترجمه &.n): بسط، ارتجاع، قطعه(زمین)، اتساع، کوشش، خط , (.iv &.tv): کشیدن، امتداددادن، بسط دادن، منبسط , کردن، کشامدن، کشاوردن، کش دادن، گشادشدن، (.jda , ممتد، دوره، مدت
به انگلیسی,
معنی نرم سازی، ترقیق، ملایمت، دقیق و لطیف سازی
,
معنی درحال اعتصاب، بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی , ضربت خورده و مصیبت دیدهیا مصیبت زده میباشد
,
ترجمه درحال اعتصاب، بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی , ضربت خورده و مصیبت دیدهیا مصیبت زده میباشد
به فارسی,
معنی colloquial speech
,
ترجمه مقاله فارسی به انگلیسی
،
ترجمه مقالات انگلیسی